خونه بمونیم
پسر خوشگل مامان بعد 8 روز خونه موندنو اذیت شدنهای زیاد راهی مهدکودک شد دو روزی بود که مامان پیشت بود و حسابی جبران اینهمه رنج و عذابی که از این مریضی مرموز حاصل شده بود جبران شد و جبران همه بی خوابیهارو کردیم هرچند مواقعی هم بدخلقی میکردی ولی به هرحال همون پسر نازنین منی عزیزم امیرعباسم، از دیروز زمینه رو برای برگشتن به مهد رو فراهم میکردم ولی هر سری در موردش باهات صحبت میکردم نارضایتی خودتو نشون میدادی و میگفتی نه مامان خونه بمونیم تا اینکه امروز صبح وقتی از خونه داشتیم میومدیم بیرون خواب بودی ، رسیدیم مهد و از خواب بیدار شدی و داشتی به صداهای اطراف دقت میکردی که متوجه شدی رسیدیم مهد رفتی بغل معصومه جان ولی یه آهی کشیدی که جیگرم آتیش زد ...
نویسنده :
مامان
8:37